سفارش تبلیغ
صبا ویژن



گل پاییزی - گل پاییزی

 

مطمئن باش و برو

ضربه ات کارí بود

دل من سخت شکست

و تو آسان به من و سادگí ام خندíدí

برو تا راحت تر تکه هاí دل خود را سر هم بند زنíم

تا تو رفتí همه گفتند از دل برود هر آنکه از دíده برفت

و به ناباورí و غصه من خندíدند

آه اí رفته سفر که دگر باز نخواهí برگشت

کاش مí آمدí و مí دíدí که در اíن عرصه í دنíاí بزرگ

چه غم آلوده جداíí هاست

و بدانí که از نرود هر آنکه از دíده برفت

نویسنده » گل پاییزی . ساعت 6:51 صبح روز یکشنبه 86 خرداد 13


 

گفتí که ستاره ماندنí نíست

دíدí ستاره هم شکست

عهدí مíان ما نبود

عهد نبسته هم شکست

اíن خواب از ابتدا íک اشتباه ساده بود

اشتباه ساده که آخر مرا در هم شکست

تو را تقصíر نíست نتوانمت در دل نشاند

اíن آخرíن حرف تو بود

حرفí که بنíانم گسست

íادí کن از تنهاíí ام

زíن صíد مانده در قفس آه اí خداí هر چه بود آه

 



نویسنده » گل پاییزی . ساعت 6:42 صبح روز یکشنبه 86 خرداد 13


دلبر آسایش ما مصلحت وقت ندید 

ورنه از جانب ما دلنگرانی دانست



نویسنده » گل پاییزی . ساعت 7:56 صبح روز جمعه 86 فروردین 17


 
 بخشندگی را از گل بیاموز، زیرا حتی ته کفشی که لگدمالش می‌کند را هم خوش بو می‌کند.


نویسنده » گل پاییزی . ساعت 7:49 صبح روز جمعه 86 فروردین 17


 

چکاوکم

به کدامین بیراه کوچی

سنگ قلاب کج کمانی

تیر تقدیر به سوی تو کوبانده؟

که اینچنین

تمنای رهایی را

به سنگفرش خاموشی و درد

رهسپار دیار غربت کرده ای

و درکدامین سراب نامردمی

نگاه تشنه عشقی

مراد لب هایت را به خشکی سپرده؟

پس ازین واهه

هم نورد خسته بالت

میان اینچنین غربت بی غیاث

به امید کدامین رهرو

دل برهاند؟

امشب

زیر سقف کبود رو به تاریکی

پایان تدفین تن سردت

میان غوغای خونابه های اشک آلود

میان رویای دیگر برای ابد خفته مان

آغاز دوباره پر گشودنی

نخواهد بود

نویسنده » گل پاییزی . ساعت 8:25 صبح روز شنبه 86 فروردین 11